« بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ »
"عزیز فاطمه، تا کی به گوش منتظرانت، صدای ناله ی زهرا ز آستان در آید؟"
بچه مذهبی ها رو دوست دارم.
بچه بسیجی ها رو دوست دارم.
بعضی وقت ها نوشته های پاکی می خونم که به دل آدم می چسبه.
بعضی وقت ها نوشته های پاکی می خونم که این دل ناپاک قدرت درکشونو نداره.
بی خیال از کنارشون می گذرم.
بی خیال از کنارشون می گذشتم.
بی خیال از کنارشون گذشتم.
تا اینکه یه روز خسته شدم...
من هم تیپ و ظاهر ساده ام رو می خوام.
از من گرفتنش.
خودم دادمشون رفت، حالا دارم توجیه می کنم.
ولی...
ولی...
آی خدایی که صدامو می شنوی،
هایییی...
از حالا دیگه به کمکت به احدی، به هیچ احدالنّاسی، این سادگی رو نمی دم بره.
آقا جون،
آقا جون ما می تونیم.
نیگاه به دل سادمون نکن.
نیگاه کن که همین دل ساده حاضره واست هر کاری بکنه.
آقا جون.
یا سیّدی و مولایی، این دل رو از شرّ حَسَد، کِبر، غرور، سوءظن بی جا، ظن بدون آگاهی، بدون علم، بدون دانش، دور و محفوظ نگه دار.
الهی آمین
آقا جون، می بینی که دست نوشتن ندارم زیاد، ولی می نویسم که بخونی و این سِرّ دل رو بی پناه از لطف و کرمت تنها نگذاری.
خدایا، به ما توفیق خواندن روزانه صفحه ای از قرآن کریمت را بده.
خدایا، فرج صاحب الزمانت را نزدیک بفرما.
شاید که بتونیم در بین مریدان ایشان جایی پیدا کنیم.
اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات
یا علی
پ.ن:
http://hamedtalebi.blogfa.com/post-202.aspx
http://iranpolitics.blogfa.com/post-145.aspx
http://59.blogfa.com/post-127.aspx
http://modir.parsiblog.com/288993.htm
نوشته شده توسط یک تازه مسلمان در دوشنبه 86/9/5 و ساعت 6:40 صبح |
نظرات شما()